میانداری کردن

فرهنگ فارسی

۱ - ( زورخانه ) . میاندار ورزش باستانی بودن : ای جوان . لطف نما با همه همکاری کن بامیانی که ترا هست میانداری کن . ( گل کشتی ) ۲ - اداره کردن گروهی در . مجلس رهبری کردن میان نداری و دارم عجب که هرساعت میان مجمع خوبان کنی میان داری . ( حافظ )

فرهنگستان زبان و ادب

{moderate} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] اجرا کردن قوانین در یک نظرآزمایی با اختیارات ویژه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال چای فال چای فال تک نیت فال تک نیت فال پی ام سی فال پی ام سی