لغت نامه دهخدا
اگر توانی یک شنبه را صبوحی کن
کجا صبوحی نیکو بود به یک شنبد.منوچهری.شب که صبوحی نه بهنگام کرد
خون زیادش سیه اندام کرد.نظامی.نشست آن شب بنوشانوش یاران
صبوحی کرد با شب زنده داران.نظامی.بیا ساقی آن راحت انگیز روح
بده تا صبوحی کنم در صبوح.نظامی.