کوه کندن

لغت نامه دهخدا

کوه کندن.[ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شکافتن و تراشیدن کوه ، گشادن وساختن راهی یا برآوردن صورت و نقشی را :
مرا زین کوه کندن حاصل این بود
نشد کارم میسر مشکل این بود.نظامی.به گرد عالم از فرهاد رنجور
حدیث کوه کندن گشت مشهور.نظامی.

فرهنگ فارسی

شکافتن و تراشیدن کوه گشادن و ساختن راهی یا بر آوردن صورت و نقشی را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم