گمیز کردن

لغت نامه دهخدا

گمیز کردن. [ گ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گمیزیدن. گمیختن. شاشیدن :
با چنین دل چه جای باران است
کابر بر تو گمیز هم نکند.سنایی غزنوی ( از حاشیه برهان قاطعچ معین ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) شاشیدن گمیزیدن گمیختن : با چنین دل چه جای بارانست کابر بر تو گمیز هم نکند . ( سنائی )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم