چوبکاری کردن

لغت نامه دهخدا

چوبکاری کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) زدن با چوب. بچوب بسیار زدن. ( یادداشت مؤلف ). کتک زدن. ( فرهنگ فارسی معین ). || در تداول عامه خجل و شرمسار کردن از بسیاری احسان و نیکی. نیکی کردن بجای بدی.نیکی کردن به آنکه نسبت بتو نیکی نکرده است ؛ «ما راچوبکاری میکنند». ( یادداشت مؤلف ). به مجاز، بیش ازحد معمول و مورد انتظار از کسی پذیرائی و بکسی محبت کردن «چوبکاری میفرمائید» ( که در هنگام تعارف ادا شود ). ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تجلید کردن شود.
- چوبکاری کردن کسی را ؛ او را بعطایا و با ملاطفت زبانی خجل و شرمنده کردن. با انعام و اکرام کسی را که انعام و اکرام وظیفه او بوده است خجل کردن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(کَ دَ ) (مص م . ) (عا. ) شرمنده ساختن ، خجالت دادن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - کتک زدن. ۲- بیش از حد معمول و مورد انتظار از کسی پذیرایی و محبت کردن : (( چوبکاری می فرمایید . ) ) ( هنگام تعارف ادا شود ) .

ویکی واژه

(عا.)
شرمنده ساختن، خجالت دادن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان استخاره کن استخاره کن فال ورق فال ورق فال حافظ فال حافظ