ناپسند امدن

لغت نامه دهخدا

( ناپسند آمدن ) ناپسند آمدن. [ پ َ س َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) پسند نیامدن. پسند نکردن. زشت شمردن. نکوهیده داشتن. روا نداشتن. مکروه دانستن. منکر داشتن. نپسندیدن :
ناپسند آمد اهل بینش را
کشتن آن صنع آفرینش را.نظامی.چو بد ناپسند آیدت خود مکن
پس آنگه به همسایه گو بد مکن.سعدی.ملک را تدبیر او ناپسند آمد و زجر فرمود. ( گلستان ).
چه خصلت ز من ناپسند آمدت.سعدی.- ناپسند نیامدن ؛ قبول کردن. پسندیدن :
ز مریم نیاطوس پذرفت پند
نیامدش گفتار او ناپسند.فردوسی.

فرهنگ فارسی

( ناپسند آمدن ) (مصدر ) ۱ - پسند نیامدن مکروه داشتن . ۲ - عمل بد سرزدن : اگر صد ناپسند آید ز درویش رفیقانش یکی از صد ندانند. ( گلستان )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم