منقلب

منقلب در زبان فارسی به معنای تغییر یافته، دگرگون شده یا متحول است. این کلمه به حالتی اشاره دارد که در آن چیزی به طور قابل توجهی تغییر کرده یا دستخوش تحول شده است.

کاربردهای مختلف

در علوم اجتماعی و سیاسی: واژه منقلب به طور خاص به تغییرات عمده و ساختاری در جوامع یا سیستم‌های سیاسی اشاره دارد. به عنوان مثال، انقلاب‌ها و تحولات اجتماعی می‌توانند جوامع را به حالت منقلب درآورند.

در روانشناسی: ممکن است به حالتی اشاره داشته باشد که در آن فرد به دلیل تجربیات یا رویدادهای خاص، دچار تغییرات عمده‌ای در افکار، احساسات یا رفتارهای خود می‌شود.

در ادبیات: می‌تواند به توصیف شخصیت‌هایی اشاره داشته باشد که در طول داستان تغییرات عمده‌ای را تجربه می‌کنند.

لغت نامه دهخدا

منقلب. [ م ُ ق َ ل ِ ] ( ع ص ) برگردنده. ( غیاث ) ( آنندراج ). برگشته و برگردانیده شده و رجعت کرده و منصرف شده. ج، منقلبون. ( ناظم الاطباء ): قالوا انا الی ربنا منقلبون. ( قرآن 124/7 ). || واژگون شونده. ( غیاث ) ( آنندراج ). سرنگون و واژگون شده. ( ناظم الاطباء ). دگرگون شونده. تغییر حال دهنده

فرهنگ معین

(مُ قَ لِ ) [ ع. ] (اِفا. ) ۱ - برگشته، حال به حال شده. ۲ - به هم خوردن حال.

فرهنگ فارسی

برگشته، بهم خورده، حال بحال شده، آشفته
( اسم ) ۱ - واژگون شونده برگردنده برگشته. ۲ - بهم خورده ( حال ) حالی بحالی شده. ۳ - ناراحت مضطرب پریشان: [ برای این حادثه خیلی منقلبم. ]
بر گردیدن. مصدر میمی است به معنی بر گشتن. یا جای باز گشتن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مُنقَلَباً: محل بازگشتن - بازگشتن (کلمه منقلب اسم مکان و یا مصدر میمی از انقلاب است)
ریشه کلمه:
قلب (۱۶۸ بار)

جملاتی از کلمه منقلب

از می شدن خراب آید نکوترم چون منقلب بود اوضاع دهر در
هر کس که زطاق منقلب گشت بجفت آسایش خویش بر دو بر طاق نهاد
سایلی گفتش چرائی منقلب در چنین وقتی چه باشی مضطرب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم