لغت نامه دهخدا
ترا ملکی آسوده بی داغ و رنج
مکن ناسپاسی در آن مال و گنج.نظامی.گرت خواهیم کردن حق شناسی
نخواهی کرد آخر ناسپاسی.نظامی.از حد بندگی بیرون می رفتند و ناسپاسی می کردند. ( قصص الانبیاء ). گفت ای پسر شکر حق به جای آور و ناسپاسی مکن. ( قصص الانبیاء ). و چندان نعمت بود که صفت نتوان کرد. ناسپاسی کردند و ترک لشکر کردند. ( قصص الانبیاء ).