غمازی کردن

لغت نامه دهخدا

غمازی کردن. [ غ َم ْ ما ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سعایت. ( ترجمان علامه جرجانی ). سخن چینی کردن. غَمز. اِمغال. ( منتهی الارب ). رجوع به غَمز و غَمّاز شود :
حدیث عشق تو پیدا نکردمی بر خلق
گر آب دیده نکردی به گریه غمازی.سعدی ( بدایع ).میسرت نشود عاشقی و مستوری
که عاقبت بکند رنگ روی غمازی.سعدی ( خواتیم ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) سخن چینی کردن سعایت غمز .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم