سقیم گشتن

لغت نامه دهخدا

سقیم گشتن. [ س َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) بیمار شدن :
دشمنت خسته و بشکسته و پا بسته به بند
گشته دل خسته وز آن خسته دلی گشته سقیم.؟ ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 295 ).

فرهنگ فارسی

بیمار شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم