زرنگار کردن

لغت نامه دهخدا

زرنگار کردن. [ زَن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) به زر منقش کردن :
زرو نعمت آید کسی را بکار
که دیوار عقبی کند زرنگار.سعدی ( بوستان ).به عاقبت خبر آمد که مرد ظالم مرد
به سیم سوختگان زرنگارکرد سرای.سعدی.رجوع به زرنگار شود.

فرهنگ فارسی

زر منقش کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم