روی پیچیدن

لغت نامه دهخدا

روی پیچیدن. [ دَ ] ( مص مرکب ) روی برگرداندن. روی گردان شدن. اعراض کردن :
من از تو روی نپیچم گرَم بیازاری.سعدی.من از تو روی نپیچم که شرط عشق آن است
که روی در غرض و پشت بر سلام کنند.سعدی.

فرهنگ فارسی

روی برگرداندن . روی گردان شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم