رعشه ناک

لغت نامه دهخدا

رعشه ناک. [ رَ ش َ / ش ِ ] ( ص مرکب ) لرزان. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) :
دوش کز موج سرشکم آسمان پرهاله بود
می به دست رعشه ناکم شعله جواله بود.فطرت ( از آنندراج ).|| شبیه به لرزه. ( ناظم الاطباء ). || آنچه تولید رعشه کند. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - ارزان . ۲ - آنچه تولید رعشه کند .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم