رحیل کردن

لغت نامه دهخدا

رحیل کردن. [ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کوچ کردن. سفر کردن. رفتن. راهی شدن. روانه شدن :
رسید عید همایون و روزه کرد رحیل
بجام دار فلک روشنایی قندیل.امیرمعزی.

فرهنگ فارسی

کوچ کردن سفر کردن رفتن راهی شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم