دور برداشتن. [ دَ / دُو ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) به دور در آمدن. حرکت دورانی پیدا کردن همچنانکه چرخی به پیروی از محرکی. || مسلسل حرف زدن. پیاپی کار کردن. گرم شدن ( در حرف یا کار ) و بی اختیار در امری غلو و مبالغه کردن و مطلبی را کش دادن. ( فرهنگ لغات عامیانه ): امروز چرا دور برداشته ای ؛ اینهمه حرف می زنی. چرا دور برداشته ای اینقدر دنبال مال دنیا می گردی. ( فرهنگ عوام ).