درشتخویی. [ دُ رُ ] ( حامص مرکب ) حالت درشتخو. درشت خو بودن. فَظاظة. ( دهار ). فظاظت. خشونت. تندخوئی و کج خلقی. ( ناظم الاطباء ) : غایت نادانی است... معاشقت زنان به درشتخویی. ( کلیله و دمنه ). درشتخویی و بدعهدی از تو نپْسندند که خوب منظری و دلفریب و منظوری.سعدی.زمانه بوته خار از درشتخویی تست اگر شوی تو ملایم جهان گلستان است.صائب.