خوب شدنی

لغت نامه دهخدا

خوب شدنی. [ ش ُ دَ ]( ص لیاقت ) قابل معالجه. شفایافتنی. قابل علاج. علاج پذیر. علاج پذیرفتنی. درمان پذیر. || چاره پذیر.

فرهنگ فارسی

قابل معالجه شفا یافتنی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال اوراکل فال اوراکل فال ورق فال ورق فال مکعب فال مکعب