خلاص جویان

لغت نامه دهخدا

خلاص جویان. [ خ ِ / خ َ ] ( نف مرکب ، ق مرکب )رهایی جویان. در حال طلب آزادی و رهایی :
زید از پس او چو سایه پویان
وز سایه او خلاص جویان.نظامی.

فرهنگ فارسی

رهایی جویان در حال طلب آزادی و رهایی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم