حسن قوال

لغت نامه دهخدا

حسن قوال. [ ح َ س َ ن ِ ق َوْ وا ] ( اِخ ) خواننده ای بود در دربار معین الدین پروانه حاکم روم که او را بدرخواست فخرالدین عراقی نزد او فرستاد و فخر غزلها درباره او گفته است که یکی از آنها چنین آغاز شود:
ساز طرب عشق که داند که چه سازد
کز زخمه او نه فلک اندر تک و تاز است.

فرهنگ فارسی

خواننده بود در دربار معین الدین پروانه حاکم روم که او را بدرخواست فخرالدین عراقی نزد او فرستاد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال تاروت فال تاروت