جامه گذاشتن

لغت نامه دهخدا

جامه گذاشتن. [ م َ / م ِ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از مردن. ( بهار عجم ) ( از ارمغان آصفی ) :
زندگانی من از روی پریشانیهاست
جامه بگذاشتنم از ره عریانیهاست.اشرف مازندرانی ( از ارمغان آصفی ).کنند دفن از آن رو شهید را با رخت
که هر که کشته او گشت جامه نگذارد.اشرف ( از بهار عجم ) ( از آنندراج ).به سال... جامه گذاشت. ( صبح گلشن ص 243 ). این عبارت مکرر در کتاب فوق آمده است.

فرهنگ فارسی

کنایه از مردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال اوراکل فال اوراکل فال جذب فال جذب فال ورق فال ورق