تاک نشان. [ ن ِ ] ( نف مرکب ) که تاک نشاند. تاک نشاننده. رزبان. کشاورز تاک. کشت کننده رز : بودم آن روز من از طایفه دردکشان که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان.جامی ( دیوان چ هاشم رضی ص 591 ).رجوع به تاک شود.
فرهنگ عمید
آن که درخت انگور می کارد: بودم آن روز در این میکده از دردکشان / که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان (جامی: ۴۰۱ ).