بیرون جوشیدن

لغت نامه دهخدا

بیرون جوشیدن. [ دَ ] ( مص مرکب ) بیرون آمدن. پدیدار شدن. سر زدن. سر برآوردن :
آن روز که او جوشن خرپشته بپوشد
از جوشن او موی تنش بیرون جوشد.منوچهری.

فرهنگ فارسی

بیرون آمدن ٠ پدیدار شدن ٠ سر زدن ٠ سر بر آوردن ٠
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم