بهم دوختن

لغت نامه دهخدا

بهم دوختن. [ ب ِ هََ ت َ ] ( مص مرکب ) یکی کردن. بهم پیوستن :
گر زمین و زمان بهم دوزی
ندهندت زیاده از روزی.؟ ( از یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

یکی کردن ٠ بهم پیوستن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال ارمنی فال ارمنی فال پی ام سی فال پی ام سی فال چوب فال چوب