انتعاش کردن

لغت نامه دهخدا

انتعاش کردن. [ اِ ت ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عیش کردن. خوشی کردن :
می پرست من می و پیمانه نگذارد ز دست
انتعاشی هر دم از روی دل ما میکند.اسیر ( از بهار عجم ).بخواب نیست خیالی میسرم که شبی
خیال خواب کنم شاید انتعاش کنم.اسیر ( از بهار عجم ).

فرهنگ فارسی

عیش کردن خوشی کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال ابجد فال ابجد فال مکعب فال مکعب فال چوب فال چوب