ازدواج پیامبر اکرم با خدیجه

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] ازدواج پیامبر اکرم (ص) با خدیجه. در آن زمان که مردم مکه، از راه تجارت امرار معاش می کردند. خدیجه نیز از آنجا که از ثروتمندان مکه و کارهای تجارتی می کرد و چندین شتر در دست کارگزاران او بود که در اطراف کشورهایی مثل شام، مصر و حبشه، رفت و آمد و داد و ستد داشت، وقتی آوازه درستی و امانتداری و خوش خلقی رسول خدا صلی الله علیه و آله را شنید و لقب "محمدامین" را از او دید، در پی مذاکراتی که با ابوطالب، عموی پیغمیر کرد "محمدامین" را در کاروان تجارتی خود، در امور مربوط به داد و ستدهایش انتخاب کرد و از آن پس پیامبر گرامی اسلام در دوران جوانی در سفرهای تجارتی برای حضرت خدیجه سود فراوانی بدست آورد.
در سفری که پیغمبر برای تجارت به شام رفت، حضرت خدیجه غلام خود "میسره" را همراه او کرد و دستور داد تا همه جا، او را همراهی و مراقبت نماید. در شهر بصری در نزدیکی شام به راهبی به نام "نسطورا" برخورد کردند که او به غلام، از آینده پیغمبر و نبوت او خبر داد و از طرفی سود بسیاری عاید آنها شد که تا آن موقع، در هیچ سفری به این اندازه نبود.
بعد از برگشت از شام، میسره، احوالات سفر و گفتار راهب و مشاهداتش را که از عظمت و معنویت محمد بود، برای خدیجه تعریف کرد و از همین جا بود که او را مشتاق همسری با "محمدامین" نمود و با وجودی که مردان ثروتمندی از قریش چون "ابوجهل بن هشام" و "عقبة بن ابی معیط" از او خواستگاری کرده بودند ولی خدیجه که شیفته درستکاری و امانتداری و مکارم اخلاقی و جهات معنوی او شده بود، خود پیشنهاد ازدواج داد و برخلاف سنت های ازدواج در میان اعراب جاهلی آن زمان، مال و ثروت زیادی از دارائیش را به محمد، هدیه کرد. محمدامین نیز این پیشنهاد را پذیرفت.
مرحوم شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه و شیخ کلینی در کتاب شریف کافی با مقداری اختلاف خطبه عقدی را که بوسیله ابوطالب ایراد شده نقل کرده اند که متن آن طبق روایت شیخ صدوق این گونه است: «الحمدلله الذی جعلنا من زرع ابراهیم و ذریة اسماعیل، و جعل لنا بیتا محجوجا و حرما آمنا یجبی الیه ثمرات کل شی ء، و جعلنا الحکام علی الناس فی بلدنا الذی نحن فیه، ثم ان ابن اخی محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب لایوزن برجل من قریش الا رجح، و لایقاس باحد منهم الا عظم عنه، و ان کان فی المال قل، فان المال رزق حائل و ظل زائل، و له فی خدیجه رغبة ولها فیه رغبة، والصداق ما سالتم عاجله و آجله، وله خطر عظیم و شان رفیع و لسان شافع جسیم ».
یعنی: سپاس خدای را که ما را از کشت و محصول ابراهیم و ذریه اسماعیل قرار داد و برای ما خانه مقدسی را که مقصود حاجیان است و حرم امنی است که میوه هر چیز بسوی آن گرد آید بنا فرمود و ما را در شهری که هستیم حاکمان بر مردم قرار داد.
سپس برادرزاده ام محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب مردی است که با هیچ یک از مردان قریش هم وزن نشود جز آن که از او برتر است، و به هیچ یک از آنها مقایسه نشود جز آن که بر او افزون است و او اگر چه از نظر مالی کم مال است ولی مال پیوسته در حال دگرگونی و بی ثباتی و همچون سایه ای رفتنی است و او نسبت به خدیجه راغب و خدیجه نیز به او مایل است و مهریه او را نیز هر چه نقدی و غیرنقدی بخواهید آماده است و محمد را داستانی بزرگ و شانی والا و شهرتی عظیم خواهد بود.
و در کتاب شریف کافی این گونه است که پس از این خطبه عموی خدیجه خواست به عنوان پاسخ ابوطالب سخن بگوید ولی به لکنت زبان دچار شد و نتوانست، از این رو خدیجه خود به سخن آمده گفت: عموجان اگر چه شما به عنوان گواه اختیاردار من هستی ولی در اختیار انتخاب من خود شایسته تر از دیگران هستم و اینک ای محمد من خود را به همسری تو درمی آورم و مهریه نیز هر چه باشد به عهده خودم و در مال خودم خواهد بود، اکنون به عموی خود (ابوطالب) دستور ده تا شتری نحر کرده و ولیمه ای ترتیب دهد و به نزد همسر خود آی!
ابوطالب فرمود: گواه باشید که خدیجه محمد صلی الله علیه و آله را به همسری خویش پذیرفت و مهریه را نیز در مال خود ضمانت کرد! برخی از قریشیان با تعجب گفت: شگفتا! که زنان مهریه مردان را به عهده گیرند؟!
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم