دانشنامه اسلامی
وی در اوایل زندگانی در مرسیه به تحصیل منطق، حکمت، کلام و ریاضیات پرداخت، سپس به عرفان روی آورد و گفته اند که طب، کیمیا، سیمیا و علم حروف را نیز فراگرفت. برخی از مؤلفان، او را شاگرد ابواسحاق ابراهیم بن یوسف بن محمد بن دهاق (معروف به ابن المرأة)، عارف و متکلم مشهور اندلسی، دانسته اند، ولی وفات ابن دهاق در 611ق و قبل از ولادت ابن سبعین بوده و این گفته ظاهراً در اصل به ارتباط فکری و تأثیر پذیرفتن ابن سبعین از عقاید ابن دهاق اشاره داشته است. از سوی دیگر، در اواخر سده 6 و اوایل سده 7ق افکار فلسفی و عرفانی ابوعبدالله شوذی از طریق شاگردش ابن دهاق و شاگرد او ابن اَحْلی در اندلس رواج گرفته بود و دور نیست که ابن سبعین که در این محیط فکری پرورش یافته و تأثیر پذیرفته بود، چنان که در بعضی از منابع تلویحاً اشاره شده است، در مرسیه نزد ابن احلی کسب علم کرده باشد.
ابن سبعین در جوانی - و به گفته ابن شاکر کتبی، در 30 سالگی - با جمعی از یاران و شاگردان خود رهسپار مغرب شد و در راه، چند گاهی در خانقاهی نزدیک غرناطه توقف نمود. ظاهراً علت مهاجرت او از زادگاهش مخالفت هایی بود که از طرف فقها و متشرعین با افکار و اقوال او می شد. پس از ورود به مغرب در شهر سبته بر ساحل جنوبی تنگه جبل الطارق اقامت گزید و به تبلیغ و ترویج عقاید خود در میان پیروان و تحقیق، مطالعه و تألیف پرداخت. بااینکه در سنین جوانی بود، در همین دوران شهرت او به جایی رسیده بود که هنگامی که پرسش های علمی و فلسفی فردریک دوم، امپراتور صقلیه از علمای ممالک اسلامی به مغرب رسید، خلیفه عبدالواحد الرشید، آنها را به سبته فرستاد و از ابن سبعین خواسته شد که جواب بنویسد. ظاهراً به سبب همین اشتهار به فلسفه و نیز شاید به سبب استقبالی که از عقاید او می شد، ناچار گردید که آن شهر را ترک گوید و به عدوه و سپس به بجایه رود. وی چند سالی در این شهر اقامت داشت و همچنان به نشر افکار خاص خود مشغول بود و پیروان و مریدان بسیاری که از طبقات مختلف نزد او گرد آمده بودند، آراء و عقاید او را به نقاط دیگر می رساندند. در اینجا نیز افکار و اقوال او و طرز سلوک پیروانش مخالفت و خصومت فقها و متشرعین را برانگیخت و به الحاد و کفر متهم و مجبور به ترک آنجا شد. وی ظاهراً در حدود سال 648ق، از مغرب به مقصد حجاز عازم شرق افریقا شد، ولی پیش از آنکه خود به آن نواحی برسد، شهرتش به آنجا رسیده بود و فقهای مغرب پیام هایی به مردم مصر فرستاده و آنان را نسبت به افکار و اقوال وی ظنین و بدبین کرده بودند. چنین به نظر می رسد که در شرق افریقا میان او و علمای آن دیار مناقشات و ماجراهایی وجود داشته و نامساعد بودن محیط و مخالفت های فقها و اهل ظاهر او را به عزیمت به سوی مکه ناگزیر کرده بود.
زمان ورود او به مکه به درستی معلوم نیست، ولی در نخستین سال هایی که ابونمی محمد اول شریف مکه بود (652 - 702ق)، وی در آنجا بوده و از نزدیکان او بشمار می رفته و حتی گفته اند که استاد و معلم او نیز بوده است. بنا بر برخی از منابع، امیر مکه بیمار یا مجروح شده بود و ابن سبعین او را معالجه کرد و همین امر موجب نزدیک شدن او به امیر گردید. به گفته عبدالحق بادیسی در المقصد الشریف، ابونمی در جنگی مجروح شده و زخمی بر سرش رسیده بود و ابن سبعین جراحت او را علاج کرد و نوعی سرپوش برای او ساخت که نشان زخم را پنهان می کرد و نیز گفته اند که وی با اعمالی از نوع سحر و شعبده امیر را به خود مجذوب و معتقد کرده بود، ولی شاید سبب اصلی نزدیکی او با ابونمی وجود نوعی تجانس فکری میان آن دو بوده است؛ زیرا ابونمی منتسب به خاندان رسول اکرم(ص) و از اولاد حسن بن علی(ع) بود و ابن سبعین نیز تمایلات شیعی و فاطمی داشت و گفته اند که وی در مکه و در سایه حمایت امیر آنجا گرایش های شیعی خود را آشکار می کرد.
فرمانروای مصر، از نزدیکی و ارتباط او با اشراف مکه آزرده خاطر بود و به سبب سخنانی که از او نقل می شد، پسرش را در مصر به زندان افکنده بود. گفته اند که هنگامی که ملک ظاهر در 667ق، برای ادای مراسم حج به مکه رفت، سخت در جستجوی ابن سبعین بود، لکن وی پنهان شد. وی از همین روی ظاهراً قصد مهاجرت به هندوستان داشته است. بااین همه و نیز بااینکه میان او و علمای مکه مناقشه و مخاصمه برقرار بود و غلو اصحاب و مریدان در باره او این احوال را شدت می داد، پشتیبانی شریف مکه از او، این گونه مخالفت ها را بی اثر می ساخت. افسانه هایی که در باره او ساخته شده است، حاکی از شهرت او و توجهی است که عامه مردم نسبت به او داشته اند. قدرت و موقعیت او در مکه چنان بود که شیخ قطب الدین قسطلانی، دانشمند و عارف مشهور (614 - 686ق) که از مخالفان او بود، از ترس خصومت او مکه را ترک گفت و به مصر رفت. چنین به نظر می رسد که ابن سبعین در مسائل سیاسی آن ایام نیز دخالت داشته و شریف مکه را در این گونه امور راهنمایی و یاری می کرده است. به گفته ابن خلدون بیعت ابونمی با ابوعبدالله المستنصر، فرمانروای افریقیه، به ترغیب و تشویق ابن سبعین بوده و بیعت نامه نیز که متن آن در تاریخ ابن خلدون آمده، از آغاز تا انجام به خط و انشای او بوده است.
وفات ابن سبعین در اغلب تواریخ معتبر در 669ق و در 55 سالگی او ذکر شده است و گفته اند که رگ خود را زد و نیز به مسموم شدن او اشاره رفته است. بادیسی، مسموم شدن او را به تحریک و توطئه الملک المظفر، حاکم یمن دانسته است. آرامگاه او در نزدیکی مکه در مَعْلاة بوده و سنگی بر آن نهاده بودند که چون زیارتگاه «جُهّال غربا» شده بود، شکسته و برداشته شد.