یوخه. [ خ َ / خ ِ ] ( اِ ) رسیدن به منتهای شهوت تمتع و هنگام تمتع. ( از برهان ) ( از آنندراج ) ( از فرهنگ جهانگیری ) : گرچه بدم مرد زیر میره در آن حال همچو زن غر شدم ز یوخه رعنا.سوزنی ( از فرهنگ جهانگیری ).اما این کلمه دگرگون شده «ربوخه » است. در شعر سوزنی نیز «ربوخه » باید خواند. ( یادداشت لغت نامه ). یوخه. [ ی ُ خ َ / خ ِ ] ( ترکی ،اِ ) نان تنک. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از آنندراج ). کاک. کعک. رقاقه. ( از یادداشت مؤلف ). یخه. یخا.
فرهنگ عمید
نوعی نان تنک و نازک، کاک. خوشی و لذتی که هنگام جماع و در لحظۀ رسیدن به منتهای شهوت و تمتع به دست می دهد، ربوخه: گرچه بدم مرد زیر میره در آن حال / همچو زن غر شدم ز یوخهٴ رعنا (سوزنی: لغت نامه: یوخه ).