لغت نامه دهخدا کمان کشی. [ ک َ ک َ / ک ِ ] ( حامص مرکب ) عمل کمان کش. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمان کش شود.کمان کشی. [ ک َ ک َ ] ( اِخ ) تیره ای از طایفه چرام ( قسمت دوم از چهار بنیچه ایل جاکی کوه کیلویه فارس ) ( از فرهنگ جغرافیای سیاسی کیهان ص 89 ).