کلاه نهادن. [ ک ُ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از تواضع و عجزو زبونی باشد. ( برهان ). بمعنی کلاه پیش کسی نهادن. ( آنندراج ). تواضع کردن عجز و زبونی نمودن. ( ناظم الاطباء ). عجز و زبونی کردن. ( از انجمن آرا ) : کله با همتت بنهاده گردون کمر در خدمتت بربسته جوزا.انوری ( از آنندراج ).به کوی عشق تو جان در میان راه نهم کلاه بنْهم و سر بر سر کلاه نهم.خاقانی.|| کنایه از سجده کردن و سر بر زمین نهادن هم گفته اند. ( برهان ). سجده کردن و سر بر زمین نهادن. ( ناظم الاطباء ) ( از انجمن آرا ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) اظهار عجز و فروتنی کردن . یا کلاه کسی را . ( مصدر ) ۱ - کلاه ( یا تاج ) بر سر کسی گذاشتن . ۲ - مفتخر کردن ( ایهام بدو معنی ) : ( شاه دیدش چو پیر کار آگاه بولی عهدیش نهاد کلاه ) . ( امیر خسرو )