کفنی

لغت نامه دهخدا

کفنی. [ ک َ ف َ ] ( ص نسبی ، اِ ) منسوب به کفن. یک قسم لباس فرسوده مر درویشان را. ( ناظم الاطباء ).نوعی از پیراهن که فقیران پوشند. ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ). قیظه. ( فرهنگ فارسی معین ) :
مرد میدانی اگر بگذری از ما و منی
رتبه خودشکنی نیست کم از بت شکنی
نسبت فقر و فنا بس که به هم نزدیک است
نیست یک پرده جدایی زکفن تا کفنی.شاه قاسم انوار ( از آنندراج ).تا چه آید به سر خاک شهیدان از تو
پیش بالای تو پوشیده قیامت کفنی.میرزامعز ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) منسوب به کفن ۲ - ( اسم ) نوعی پیراهن که فقیران و درویشان می پوشیدند قیظه : ( مرد میدانی اگر بگذری از ما و منی رتب. خود شکنی نیست کم از بت شکنی ) . ( نسبت فقر و فنابس که بهم نزدیک است نیست یک پرده جدایی ز کفن تا کفنی ) . ( قاسم انوار )
منسوب به کفن . یک قسمت لباس فرسوده مردرویشان را . نوعی از پیراهن که فقیران پوشند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال چوب فال چوب فال تاروت فال تاروت فال تماس فال تماس