لغت نامه دهخدا کشورگشایی. [ ک ِش ْ وَ گ ُ ] ( حامص مرکب ) فتح. کشورگیری. غلبه برمملکت دیگری. ( ناظم الاطباء ) : سریرش باد در کشورگشایی وثیقت نامه کشورخدایی.نظامی.نخستین در از پادشایی زنم دم از کار کشورگشایی زنم.نظامی.ز شمشیر پولاد چون شیر مست به کشورگشایی کلیدی به دست.نظامی.