کارکیایی.( حامص مرکب ) کارکیائی. امیری و پادشاهی و کارفرمائی. ( آنندراج ) : ورنه سر کارکیایی نداشت وز غم کار تو رهایی نداشت.نظامی ( ص 71 ). کارکیایی. [ رِ ] ( ترکیب اضافی ، اِمرکب ) عمل و شغل مهتری. سروری و سلطنت : سر فروبردیم تا بر سروران سرور شویم چاکری کردیم تا کار کیایی یافتیم.سنائی.
فرهنگ عمید
سروری، پادشاهی: طاقت آن کارکیایی نداشت / کز غم کار تو رهایی نداشت (نظامی۷: ۴۹ ).
فرهنگ فارسی
۱ - خداوندی کار کار فرمایی . ۲ - حکومت امارت ( در گیلان و مازندارن ) . ۳ - پادشاهی [ اینچ می بینی هم شعار پادشاهی و آثار کار کیایی اوست ... ] . ( مرز بان نامه ۲ تهران ص ۳۸ با تطبیق با حاشیه ) توضیح گاه در اشعار باضافت آمده : [ سر فرو بردیم تا بر سروران سرور شدیم چاکری کردیم تا کاکیایی یافتیم ] . ( سنائی ) کار و کیایی .