لغت نامه دهخدا
چو روشن شد انگور همچون چراغ
بکردند انگور هولک به باغ.صیدلانی ( از حاشیه فرهنگ اسدی ).|| نقطه. ( حاشیه فرهنگ اسدی ). لک :
چو هولک بر دو چشم دلبر افتاد
درون آمد ز پا آن سرو آزاد.؟ ( از حاشیه فرهنگ اسدی ).
هولک. [ ل َ ] ( اِ ) گردکان بازی. ( انجمن آرا ). جوزبازی و گردکان بازی را گویند و بعضی گردون بازی را گفته اند و آن چرخی باشد که طفلان از چوب و خلاشه سازند و بر آب روان نصب کنند تا آب بر آن خورده به گردش درآید. ( آنندراج ) ( برهان ).