هولک

لغت نامه دهخدا

هولک. [ هََ ل َ ] ( اِ ) آبله دست و پا. || هلاکت. ( آنندراج ). || مویز که انگور خشک باشد. ( آنندراج ) ( فرهنگ اسدی ) :
چو روشن شد انگور همچون چراغ
بکردند انگور هولک به باغ.صیدلانی ( از حاشیه فرهنگ اسدی ).|| نقطه. ( حاشیه فرهنگ اسدی ). لک :
چو هولک بر دو چشم دلبر افتاد
درون آمد ز پا آن سرو آزاد.؟ ( از حاشیه فرهنگ اسدی ).
هولک. [ ل َ ] ( اِ ) گردکان بازی. ( انجمن آرا ). جوزبازی و گردکان بازی را گویند و بعضی گردون بازی را گفته اند و آن چرخی باشد که طفلان از چوب و خلاشه سازند و بر آب روان نصب کنند تا آب بر آن خورده به گردش درآید. ( آنندراج ) ( برهان ).

فرهنگ عمید

۱. (پزشکی ) آبلۀ دست وپا، تاول.
۲. (پزشکی ) بیماری آبله.
۳. کشمش، مویز.

فرهنگ فارسی

( اسم ) گردکان بازی کودکان .
آبله دست و پا هلاکت

دانشنامه عمومی

هولک ( به هلندی: Holk ) یک منطقهٔ مسکونی در هلند است که در نی کرک واقع شده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم