نجز

لغت نامه دهخدا

نجز. [ ن َ ] ( ع اِمص ) اسم است انجاز را، و گویند: انت علی نجز حاجتک ، به فتح یا ضم نون ؛ یعنی نزدیک به روائی حاجت خودی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || نزدیکی به روائی [ حاجت ]. ( لغتنامه مقامات حریری ) ( فرهنگ خطی ). || ( اِ )حاجت نزدیک به روائی. نُجْز. ( ناظم الاطباء ). حاجت ِ در شُرف روا شدن. ( از اقرب الموارد ). || ( مص ) روا کردن حاجت کسی را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج )( از ناظم الاطباء ) ( از تاج المصادر بیهقی ). برآوردن حاجت. ( از المنجد ). || حاضر آمدن و زود رسیدن وعده. ( اقرب الموارد ). || تمام شدن. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). گویند: نجز الکتاب. || منقضی شدن. فنا شدن. ( از اقرب الموارد ). || منقطع شدن ( کلام ). ( از اقرب الموارد ). || شتاب کردن در وعده. ( از اقرب الموارد ).
نجز. [ ن ُ ] ( ع اِمص ) نَجْز. رجوع به نَجْز شود.
نجز. [ ن َ ج َ ] ( ع مص ) سپری شدن. نابود گشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). منقضی شدن. فنا شدن. و این در استعمال از نَجْز فصیح تر است. ( اقرب الموارد ). سپری و نیست شدن. ( فرهنگ خطی ) ( از تاج المصادر بیهقی ).انقضاء. ( المنجد ). فنا شدن. ( المنجد ). رجوع به نَجْز شود. || منقطع گردیدن کلام. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). انقطاع کلام. ( از المنجد ). رجوع به نَجْز شود. || حاضر آمدن. ( آنندراج ). حاضر آمدن وعده. ( از ناظم الاطباء ): نجز الوعد؛ حاضر آمد. ( منتهی الارب ). رجوع به نَجْز شود.

فرهنگ فارسی

سپری شدن نابود گشتن فنا شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال جذب فال جذب فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال نوستراداموس فال نوستراداموس