مغما. [ م ُ غ َم ْ ما ] ( اِ ) تباهی باشد ( کذا ). ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 17 ). تباهه. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). تباهه باشد. ( فرهنگ اوبهی ) : تا خمره بود نام پنیرک نبری هیچ معقود و مغما بزنی نعره که بگذار. حقیقی ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 17 ).