متمزق

لغت نامه دهخدا

متمزق. [ م ُ ت َ م َزْ زِ ] ( ع ص ) پاره شونده. ( آنندراج ) ( غیاث ) ( ازمنتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). جامه پاره پاره گردیده و چاک شده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تمزق شود.
- متمزق گشتن ؛ پریشان گشتن. متفرق شدن : منازعان و معارضان او ( سیف الدوله ) در اطراف و اکناف جهان متفرق و متمزق گشتند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 210 ).

فرهنگ عمید

پراکنده، پاره پاره.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال زندگی فال زندگی فال احساس فال احساس فال انگلیسی فال انگلیسی