قداس

لغت نامه دهخدا

قداس. [ ق ُ ] ( ع ص ) استوار و سطبر از شرف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). الشرف المنیع الضخم. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) غوزه نقره شبیه مروارید. || سنگ که به جای ریزش آب در حوض بر پا سازند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || سنگ که در حوض شتر اندازند و آب را بدان اندازه نموده بخش نمایند. ( منتهی الارب ). حجر یطرح فی حوض الابل یقدر علیه الماء یقتسمونه بینهم. ( اقرب الموارد ).
قداس. [ ق ُدْ دا ]( اِخ ) عمرانی گوید نام جائی است. ( معجم البلدان ).
قداس. [ ق َدْ دا ] ( ع اِ ) سنگ که به جای ریزش آب در حوض برپا سازند. ( منتهی الارب ). رجوع به قُداس شود.

فرهنگ فارسی

سنگ که بجای ریزش آب در حوض بر پا سازند .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم