رخت انداختن

لغت نامه دهخدا

رخت انداختن. [ رَ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) یا رخت انداختن در جایی. کنایه از اقامت کردن. از حرکت بازایستادن و ماندن. توقف کردن در جایی :
گفتی از آن حجره که پرداختند
رخت عدم در عدم انداختند.نظامی.سپه را یکی بانگ برداشت سخت
که دیگر مران خر بینداز رخت.( بوستان ).

فرهنگ معین

( ~. اَ تَ ) (مص ل . ) اقامت کردن ، فرود آمدن .

فرهنگ فارسی

کنایه از اقامت کردن از حرکت باز ایستادن و ماندن .

ویکی واژه

اقامت کردن، فرود آمدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم