بانگ برخاستن

لغت نامه دهخدا

بانگ برخاستن. [ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) بانگ برآمدن.بانگ آمدن. فریاد بلند شدن. آواز آمدن :
چو خورشید برزد سر از برج گاو
ز گلزار برخاست بانگ چکاو.فردوسی.یکی بانگ برخاست اندر میان
ببودند لشکر همه شادمان.فردوسی.

فرهنگ فارسی

بانگ بر آمدن بانگ آمدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال قهوه فال قهوه فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال کارت فال کارت