ایمن گشتن

لغت نامه دهخدا

ایمن گشتن. [ م ِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) مطمئن شدن. مصون گشتن. در امان و امن قرار گرفتن :
از آب خوش و خاک یکی گل بسرشتم
کردم سرخمتان بگل و ایمن گشتم.منوچهری.از برف نو بنفشه گر ایمن گشت
ایدون چرا چو جامه ترسا شد.ناصرخسرو.بی اصل... چون ایمن و مستغنی گشت بتیره کردن آب خیر... گراید. ( کلیله و دمنه ).

فرهنگ فارسی

مطمئن شدن مصون گشتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال ورق فال ورق فال احساس فال احساس فال کارت فال کارت