روح نامیه

لغت نامه دهخدا

روح نامیه. [ ح ِ ی َ / ی ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روح نباتی. قوت نامیه. ( آنندراج ). نیرویی در گیاهان که باعث نمو آنها گردد :
ز روح نامیه مانا که نسبتی دارد
ثنای او که فزاید همی بعمرثناش.سنایی.من میوه دار حکمتم از نفس ناطقه
وایشان ز روح نامیه جز نارون نیند.خاقانی.زبس که ریخت ازین پیش خون خفچاقان
بهندوی گهری چون پرندچین براق
عجب مدار که از روح نامیه زین پس
بجای سبزه ز گل بردمد سر خفچاق.خاقانی.و رجوع به روح نامی شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انگلیسی فال انگلیسی فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت