لغت نامه دهخدا
ز روح نامیه مانا که نسبتی دارد
ثنای او که فزاید همی بعمرثناش.سنایی.من میوه دار حکمتم از نفس ناطقه
وایشان ز روح نامیه جز نارون نیند.خاقانی.زبس که ریخت ازین پیش خون خفچاقان
بهندوی گهری چون پرندچین براق
عجب مدار که از روح نامیه زین پس
بجای سبزه ز گل بردمد سر خفچاق.خاقانی.و رجوع به روح نامی شود.