عشرت کردن

لغت نامه دهخدا

عشرت کردن. [ ع ِ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عیش کردن. شادی کردن. کامرانی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
تا بوستان چنین است از گل سزد که تو
گر عشرتی کنی همه در بوستان کنی.مسعودسعد.شه آنجا روز و شب عشرت همی کرد
می تلخ و غم شیرین همی خورد.نظامی.بپوش چشم ز وضع جهان و عشرت کن
ببند در به رخ کائنات و وحدت کن.صائب ( از آنندراج ).بهار آمد ازبهر دفع خزان
که عشرت توان کرد در بوستان.ملاطغرا ( از آنندراج ).فال فردا میزنم وِامروز عشرت میکنم.؟و رجوع به عشرت شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال درخت فال درخت فال ابجد فال ابجد