سرخ ده

لغت نامه دهخدا

سرخ ده. [ س ُ دِه ْ ] ( اِخ ) دهی از چهاردانگه از دهات هزارجریب مازندران. ( از ترجمه سفرنامه مازندران و استراباد رابینو ص 165 ). دهی ازدهستان پشتکوه سورتیجی بخش چهاردانگه شهرستان ساری. دارای 120 تن سکنه. محصول آن غلات ، صیفی. آب آن از چشمه و قنات است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).، سرخده. [ س ُ خ ِ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) نوعی از حصبه باشد و اکثر طفلان را بهم میرسد. ( برهان ).سرخجه. ( جهانگیری ) ( آنندراج ). رجوع به سرخجه شود.
سرخده. [ س ُ دِه ْ ] ( اِخ ) ایستگاه راه آهن میان امروان و دامغان واقعدر 235هزارگزی تهران. ( یادداشت مؤلف ). نام قریه ای است در ولایت هزارجریب نزدیک به دامغان. ( آنندراج ).
سرخده. [ س ُدِه ْ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان مزدقان بخش حومه شهرستان ساوه. دارای 216 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و فرقان. محصول آن غلات ، بنشن ، پنبه ، انار، انجیر. مزرعه نفران جزء این ده است. قلعه خرابه ای در اراضی این ده وجود دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

فرهنگ فارسی

ده از چهار دانگه از دهات هزار جریب مازندران .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم