فالگو. ( نف مرکب ) فالگوی. آنکه فال زند و تعبیر کند و سرانجام آن را بگوید. فالگیر. فال زن. فالکباز : همان نیز گفتار آن فالگو که گفت او بپیچد ز تخت تو رو.فردوسی.بسان فالگویانند مرغان بر درختان بر نهاده پیش خویش اندر پر از تصویر دفترها.منوچهری.مرد را عقل رایزن باشد سغبه فالگوی زن باشد.سنایی.
فرهنگ عمید
= فال بین
فرهنگ فارسی
( صفت ) آنکه فال زند و پیش بینی کند فالگیر فال زن .