شمام

لغت نامه دهخدا

شمام. [ ش ِ] ( ع مص ) مُشامَّة. ( ناظم الاطباء ). همدیگر را بوییدن. || جستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || نظر کردن. ( منتهی الارب ). || نزدیک شدن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). رجوع به مشامة شود.
شمام. [ ش َم ْ ما ] ( ع اِ ) نوعی از خربزه کوچک که خطهای سرخ و سبز و زرد دارد و بسیار خوشبو و به فارسی دستنبوی گویند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دستنبو. شمامه. ( یادداشت مؤلف ). دستنبویه است. ( اختیارات بدیعی ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
شمام. [ ش ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان رستم آباد بخش رودبار شهرستان رشت. سکنه آن 1040 تن. آب آن از رودخانه شمام. محصول عمده آنجا غلات ، بنشن ، برنج و لبنیات است. تابستان به ییلاق شمام در 4 هزارگزی آبادی می روند و در آبان ماه برمی گردند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

فرهنگ فارسی

بسیاربویا، بسیاربوکننده، نوعی ازخربزه کوچک، که خطهای سرخ وسبزدارد، دستنبو، واحدش شمامه
دستنبو شمامه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال چای فال چای فال تماس فال تماس فال کارت فال کارت