بی جفت

لغت نامه دهخدا

بی جفت. [ ج ُ ] ( ص مرکب ) بی عدل. بی نظیر. بی مثل. بی مانند :
فرستاده را موبد شاه گفت
که ای مرد هشیار بی یار و جفت.فردوسی.چو برداشت از آن دوکدان پنبه گفت
بنام خداوند بی یار و جفت.فردوسی.در لئیمان به طبع ممتازی
در خسیسان به فعل بی جفتی.علی قرط اندکانی.

فرهنگ فارسی

بی عدل . بی نظیر . بی مثل . بی مانند .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم