لغت نامه دهخدا
عنبر اشهب روید اگر از گیسوی او
تای یک موی ببخشند به قاع صفصف.سوزنی.نسف از فر خرامیدن تو یافت کنون
فرّ فردوس اگر بود چو قاع صفصف .سوزنی.کاروان سبزه تا از قاع صفصف کرد ارم
صف صف از مرغان روان بر کاروان افشانده اند.خاقانی.قاع صفصف دیده وصف صف سپهداران حاج
کوس رااز زیردستان زیر و دستان دیده اند.خاقانی.