عسی

لغت نامه دهخدا

عسی. [ ع َ سا / ع َ سَن ْ ] ( ع مص ) سخت کلان سال گردیدن. ( از منتهی الارب ). || سخت شدن و ضخیم گشتن گیاه. ( از اقرب الموارد ).
عسی. [ ع َسا ] ( ع اِ ) شاخ خرما. ( منتهی الارب ). بلح ، و آن را با شین معجمه نیز ضبط کرده اند. ( از اقرب الموارد ).
عسی. [ ع َ سا ] ( ع فعل ) فعل مقاربه بمعنی باشد که. ( منتهی الارب ). قریب است و نزدیک است که چنین شود، و بمعنی یقین و شاید هم آمده است. ( غیاث اللغات ). شاید بود. ( ترجمان القرآن علامه جرجانی ). شاید بود که آن مرد، و مگر. و این فعلی است از افعال ناقص ، و از او چهارده وجه ماضی بیش مستعمل نیست. ( دهار ). فعلی است مطلق از افعال مقاربت ، معنیش «باشد او». از آن انواع ماضی آید فقط. عسی زید أن یخرج و عست هند أن تخرج ، زید فاعل عسی است و«أن یخرج » مفعولش بمعنی خروج. و خبرش گاهی اسم نیاید، پس عسی زید مطلقاً گفتن درست نباشد. و یا حرفی است مطلق. و نیز می آید جهت ترجی در مطلوب و اشفاق و تخویف در مکروه ، که به هر دو معنی در آیه «و عسی أن تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسی أن تحبوا شیئاً وهو شر لکم » ( قرآن 216/2 ) آمده است. و می آید جهت شک و یقین. و گاهی مشابه یکاد میباشد، پس فعلش بدون آن مستعمل گردد. ( از آنندراج ). از افعال مقاربه است و معنای آن ترجی است در امر محبوب و اشفاق است در امری مکروه مانند عسی أن تکرهوا شیئاً... که هر دو معنی در این آیه جمع شده است. و اکثر پس از عسی فعل مضارع واقع شود که مقرون به أن و سین و سوف باشد، و گاه مفرد آید مانند عسی زید أن یقوم و عسی زید سیقوم و عسی زید قائماً. و گاه مجرد از سین و سوف و أن آید:عسی زید یقوم. ( از فرهنگ علوم عقلی از المغنی ص 78 ). از اخوات کادَ است و آن فعلی است مطلقاً، و غیرمتصرف است. و مضارع و اسم فاعل نیز برای آن ذکر کرده اند. و آن برای ترجی است در امر دلخواه و برای اشفاق است در امر مکروه. و گاهی بجای «کان َ» آید. و هرگاه به ضمیر رفع متحرک متصل شود، کسر و فتح سین آن هر دو جایز باشد: عسیت [ ع َ س َ ت ُ / ع َ ت ُ ]، ولی فتح آن أشهر است. ( از اقرب الموارد ) : فعسی أن تکرهوا شیئاً و یجعل اﷲ فیه خیراً کثیراً ( قرآن 19/4 )؛ شاید که اکراه داشته باشید از چیزی و خداوند در آن خیر بسیاری قرار دهد. فعسی اﷲ أن یأتی بالفتح ( قرآن 52/5 )؛ پس شاید خداوند فتح و گشایش آرد. فعسی اولئک أن یکونوا من المهتدین ( قرآن 18/9 )؛ شاید آنها از هدایت شوندگان باشند. فعسی ربی أن یؤتین خیراً من جنتک ( قرآن 40/18 )؛ شاید خدای من نیکوتر از بوستان تو مرا بدهد. فعسی أن یکون من المفلحین ( قرآن 67/28 )؛ شاید از رستگاران بوده باشد. قال هل عسیتم ان کتب علیکم القتال ألاتقاتلوا ( قرآن 246/2 )؛ گفت آیا باشید شما اگر جنگیدن بر شما نوشته شود که نجنگید. فهل عسیتم أن تولیتم أن تفسدوا فی الارض ( قرآن 22/47 )، آیا باشید شما که اگر والی شوید فساد کنید در زمین.

فرهنگ فارسی

سزاوار گویند هو عسی به یعنی او سزاوار آنست و گویند بالعسی ان یفعل کذا یعنی سزاوار و شایسته است که چنین کند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال سنجش فال سنجش فال میلادی فال میلادی فال تک نیت فال تک نیت