لغت نامه دهخدا
خفاجی. [خ َ ] ( اِخ ) ابن سنان رجوع به ابن سنان خفاجی شود.
خفاجی. [ خ َ ] ( اِخ ) احمدبن محمدبن عمر قاضی القضاه. ملقب به شهاب الدین خفاجی مصری. او از فاضلان عصر خود بود و در کتابی که کرده درباره خود می گوید: «ابتداء در حجره پدرم علم آموختم و سپس خالم ابوبکر شنوان بمن علوم عربیت آموخت و نیز چند سال شاگردی احمد علقمی و محمد صالحی شامی کردم و از داود بصیر طب فراگرفتم ». او سپس بقسطنطنیه رفت و بخدمت بزرگان بسیاری از اهل ادب و علم نائل آمد و در آنجا مقام قضاء یافت و آن قدر در این مقام برکشیده شد که قضاء مصر به او واگذار گردید بر این شغل بود تا آنکه معزول شد و بدمشق رفت و بعد از 90 سال زندگی بسال 1069 هَ. ق. وفات یافت. او راست : 1-ریحانةالالباء و زهرةالدنیا که حاوی اشعار و تراجم حال شاعر است. 2- شرح درةالغواص فی اوهام الخواص. 3- شفاءالغلیل فی کلام المعرب من الدخیل. 4- طرازالمجالس و چند کتاب دیگر. ( از معجم المطبوعات ). و رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 293 شود.