تعلیق کردن

لغت نامه دهخدا

تعلیق کردن. [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) یادداشت کردن : نامه نبشته آمد بر این نسخت که تعلیق کرده آمده است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 81 ). این همه دیدم بر تقویم این سال تعلیق کردم. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 224 ). فاضلی از خاندان منصور خاسته بود نام وی مسعود، در حین مذاکره هرچه از این بابت رفتی تعلیق کردی. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 606 ). و رجوع به تعلیق شود.

فرهنگ فارسی

یادداشت کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال عشقی فال عشقی فال اعداد فال اعداد فال فنجان فال فنجان